جدول جو
جدول جو

معنی بازار محله - جستجوی لغت در جدول جو

بازار محله
(مَ حَلْ لَ / لِ)
دهی است از دهستان گلیجان شهرستان شهسوار که در13 هزارگزی باختر شهسوار و 4 هزارگزی جنوب شوسۀ شهسوار به رامسر در دشت قرار گرفته است. هوایش معتدل ومرطوب و دارای 260 تن سکنه میباشد. آبش از رود خانه چالکرود و محصولش برنج، مرکبات و شغل مردمش زراعت وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3) ، بمجاز نقض عهد کردن. پیمان شکستن. فسخ و ابطال بیع کردن: و بگوئید که ما عهد بازافکنیم، همه پیش ابوسفیان بازآمدند. (قصص الانبیاء ص 223)، در تداول طب قدیم بالا بردن دارویی به بینی. استنشاق. سعوط: اگر جزوی بسایی (از کتیرا) و با شیرۀ خارک سبز که خرمای خشک خوانندش... به بینی بازافکنی رعاف بازگیرد. (الابنیه عن حقایق الادویه). و رجوع به بازانداختن شود
لغت نامه دهخدا
بازار محله
روستایی از دهستان گلیجان قشلاقی تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رِ مَ شَ)
صحرای محشر:
ز بس کشتگان گرد بر گرد راه
چو بازار محشر شده حربگاه.
نظامی، واپس افتادن: آن مرده را یافتم بپشت بازافتاده. (تاریخ قم ص 296) ، فسخ شدن. برهم خوردن. نقض شدن. شکستن: میان لیث علی و مونس بن عبدالله بن المسمعی صلح کرد بر آن جمله که لیث علی سوی فارس بازگردد. سبکری را خوش نیامد گفت من این حرب بنفس خویش بکنم و از شما یاری نخواهم. صلح بازافتاد. (تاریخ سیستان).
فتنه را ناگاه بازافتاد دستی آنچنانک
ملک و ملت را بماند انگشت حیرت بر دهان.
ظهیر فاریابی
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل در سه هزار و پانصدگزی خاور آمل متصل به آبادی بوران واقع شده است. هوای آن معتدل و دارای 150 تن سکنه است. آب آنجا از رود خانه هراز تأمین میشود و محصول آنجا برنج و غلات، صیفی و شغل اهالی زراعت و سکنۀ آن در تابستان به اندوار بندیس میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ حَلْ لَ / لِ)
دهی است جزء دهستان سیارستاق ییلاقی بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 51 هزارگزی جنوب رودسر و 15 هزارگزی جنوب سی پل در کوهستان واقع است. منطقه ای است سردسیر با 52 تن سکنه. آبش از چشمه سار، محصولش غلات، شغل مردمش زراعت، راهش مالرو و صعب العبور است. اکثر مردمش در زمستان به گیلان میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2). و رجوع به سفرنامۀ استراباد و مازندران رابینو صص 105-116 شود، مداخل مانندی را نیز گویند که بعضی از سپاهیان بر پشت گریبان جامۀ پینه دار و چارقب دوزند چنانکه سر مداخل بر میان هردو شانه افتد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
از توابع پایین خیابان لیتکوه آمل
فرهنگ گویش مازندرانی